مناجات
مرا یارب امیدی هست کز دست تو می ، نوشم
شوم مست و دل را به شادی تو بفروشم
چنان شادم کنون یارب که سر از پای نشناسم
غمم را دور کردم من ترا ای وای ، نشناختم
اگر هجران نمی ماند تو مستی باش تا باشی
کنون از تو مدد خواهم که صحرا را تو گل باشی
تو گر باشی در این وادی دگر هجران نمی ماند
به جای جغد روی شاخه بلبل نغمه می خواند
خداوندا تو را دارم دلم چیزی نمی خواهد
اگر شمعی شوم سوزم وجود من نمی کاهد
به من یارب تو غم دادی غمت هر لحظه خوشحالی ست
به غمهایت خوشم گردان که این دل از غمت خالی ست
ز فضلت سفره ای کردی فقیران را در آن مهمان
فقیر ذره ای مهرم ، به مهر خود خوشم گردان
خداوندا هزار حالم ، حقیر درگه پاکت
شود جان و تنم هر دم فدای ذره ای خاکت
شعر از:محمدرضا خوشدل
+ نوشته شده در پنجشنبه یکم اسفند ۱۳۸۷ ساعت 19:5 توسط عاشقان حسین(ع)
|